<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d5612090567762658226\x26blogName\x3d%D9%86%D9%82%D8%B4+%D8%AE%D9%8A%D8%A7%D9%84\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://naghshe-khial.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfa\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://naghshe-khial.blogspot.com/\x26vt\x3d5410760613792780594', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe", messageHandlersFilter: gapi.iframes.CROSS_ORIGIN_IFRAMES_FILTER, messageHandlers: { 'blogger-ping': function() {} } }); } }); </script>

خدا را ای نصیحت گو حدیث ساغر و می گو                        که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی گیرد

 صفحه اصلی  |  پروفايل من  |  پست الكترونيك  |  آرشیو  |  XML 



۲۱:۴۵
«جبران خليل جبران» مي‌گويد *:
زيبايي بزگ تسخيرم مي‌كند‏، زيبايي بزرگ‌تر آزادم؛ حتي از خودش!

آنچه در طبع و عرف، خوش بيايد و به دل بنشيند، زيبايي است. زيبايي، هماني است كه همه و همه آن را زيبا دانند! فراتر از نامش، ستايشش كنند؛ به تماشايش بنشينند؛ محوش شوند؛ به وجودش مسخ شوند...
... و اين، يعني تو مسخر يك نشانه شده‌اي! آنچه تو را تا عرشت بايد مي‌برد، اكنون تو را به فرشي فرو دوخته! زمين گيرت كرده؛ شيفته و وابسته‌ات كرده ... بسته‌ات كرده و دربندت!
در طبع و طبيعتت كه دقيق شدي، نشانه‌هاي زيباي زيبايي حقيقي را در خودت مي‌يابي. آنچه وقت ديدنش، تو را از خودت بي‌خود مي‌كند؛ آنچه در حضورش به اوج مي‌رسي؛ آنچه تو را با عشقت پيوند مي‌دهد.
آنچه نه كه تسخيرت كند...
در بيكرانه‌اش رهايت مي‌كند!

و آن كه باعث شد زماني در خلوت و تنهايي‌ام بنويسم:
خدايا! خدايا!
چون تو هستي،
پس تنهايي‌ام كجاست؟

«جبران خليل جبران» در جايي مي‌گويد:
پس از سكوتي كه در آن رؤياهايي لطيف وجود داشت، از او مي‌پرسم:
زيبايي چيست؟ مردم در تعريف آن و برداشتشان از آن اختلاف دارند، آنچنان كه بر سر ستايش آن و عشق به آن با يكديگر مشاجره مي‌كنند.
پاسخ داد: زيبايي، چيزي است كه ترا به بخشيدن، نه گرفتن، ترغيب مي‌كند. چيزي كه احساسش مي‌كني‏، آنگاه كه دستاني از اعماق جانت دراز مي‌شوند تا آن را بگيرند و به درون وجودت ببرند. چيزي است كه جسم آن را نقمت مي‌داند و روح آن را نعمت؛ پيوندي است بين شادي و غم.
زيبايي، تمامي آن چيزهاي پنهان است كه دركشان مي‌كني؛ آن ناشناخته‌ها كه مي‌شناسيشان و آن خاموشاني كه به آنها گوش ميسپاري. زيبايي، نيرويي است كه مقدس‌ترين مقدات وجودت آغاز مي‌شود و در جايي فراسوي رؤياهايت پايان مي‌پذيرد.

... و تفاوت زيبايي و زيبايي بزرگ‌تر در همين وسعت است. در شكوه است و در عظمتي كه از كمالش سرچشمه مي‌پذيرد. اينگونه است كه اگر در اين بيكرانه قدم بگذاري، نگاهت اصالت مي‌يابد و هرچه را آنطور كه بايد‏ مي‌بيني. زيبايي را نه تنها با چشم سر كه با چشم دلت نظاره مي‌كني؛ چنان كه بر دلت نقش بندد.

مي‌گويد:
زيبايي ... نگاره‌اي نيست كه ببينيدش يا نوايي كه بشنويدش،
بلكه نگاره‌اي است كه مي‌توانيدش ديد، گرچه چشمانتان بسته باشد
و نوايي است كه مي‌توانيدش شنيد گرچه گوش‌هاتان بسته باشد.
زيبايي، شيره‌ي تنه‌ي پرشيار درخت نيست و نه بالي كه به چنگالي بسته باشد،
بلكه باغي است هميشه‌بهار و فوج فرشتگاني است هميشه در پرواز.


... و فوج فرشتگاني است هميشه در پرواز!
آنكه در خاطر و ظاهرت دلنشين باشد، در باطنت رهايت كند!
تو
آزادي!

* ترجمه‌ي آشفته‌ي من از جمله‌ي «Great Beauty captures me, but a beauty still greater frees me even from itself!» .